باسلام و خسته نباشید.خانمی هستم۲۱ساله و یک دختر یک و نیم ساله دارم ودر تبریز زندگی میکنم منو همسرم ۱۲سال فاصله ی سنی داریم و ۶سال است که ازدواج کرده ایم.مادر شوهرم عمه مامانم هست و از روز اول ازدواج به نگاه های زننده ی ایشون پی برده بودم و اذیت میشدم وقتی به همسرم گفتم قیل و داد را انداخت و تقصیر را گردن من انداخت ولی ما تازه ازذواج کرده بودیم و هیچ صحبتی بین من و مادر ایشون رخ نداده بود و در طول این شش سال تبعیض بین من وجاریم خیلی اذیتم کرده ختی برای اون عروسی مفصل و طلا گرفتن برای من نه و از اول جدا زندگی میکنیم و تا حالا دو بار با مادر شوهرم دعوا کردم که بار اول گفته بود دیگه حق نداره به خونه من بیاد که سه ماه نرفتم تا بالاخره با اصرار های پدر شوهرم به اجبار رفتم و بار دوم اینکه همسرم مریض بود و از بیمارستان تازه اومده بود که دخترم راه میرفت و پاهایش را محکم میکوبید گفتم دخترم درست راه برو گفت تو با اینکه درگوش نوه من میخونی که منو دوس نداشته باشه ولی من بهش هیچ محبتی نمیکنم ولی در آخر منو دوس خواهد داشت وهمسرم برای اولین بار دید که مادرش با خرفای کاملا بی ربط منو اذیت میکنه وفقط به من و مادرم فحش میده و مادر خودم اومد و حساب ی دعوا شد خودشو و دخترش اونقد فحشهای بد دادن که من از شدت عصبانیت مریض شدم و میخوام به این زندگی نقطه پایان رو بذارم چون شش سال هس که زندگی با آرامش را ندیدم چون فقط در حال دعوا کردن با همسرم سر مادرش هستم اون نیمخواد قبول کنه با اینکه خودش میدونه مادرش مقصره وباعث به هم خوردن زندگیمون میشه و یه مورد دیگه اینکه همسرم مادرم را از خونم بیرون کرده و این خیلی منو آزار میده چون خیلی زحتشو کشیده........ببخشید طولانی شد. لطفا راهنمایی ام کنین .معذرت میخوام.
با تشکر از شما